diary

عذاب وجدان دارم :/دو روزه که خوب درس نخوندم...یعنی این عذاب وجدانی رو که الان میکشم ،حتی موقع کنکور هم نداشتم!میخوام اعتراف کنم بلکه خودم رو با یه سری حقایق رو به رو کنم....شاید سر عقل اومدم :/وضعیت ا diary...

+رِت باتلِر...یکی مثل رِت باتلِر...دقیقا با همون استایل و فِیسش توی gone with the wind...دقیقا با اون حجم از حامی بودن، محکم بودن و تِراستی بودن!+جدیدا خیلی نسبت به خودم احساس بیگانگی میکنم!احساس میکن diary...

چرا همیشه برعکسه؟

وقتی یه چیزی رو یا یه کسی رو میخوای 

و کلی زور میزنی تا بدستش بیاری، اما نمیشه !

بعد درست اون لحظه که عقب میکشی، 

خودش یجوری به سمتت کشیده میشه :/

 

 

diary...

 

از حیله و دسیسه نترس.

اگر کسانی دامی برایت بگسترانند تا صدمه ای به تو بزنند،

خدا هم برای آنان دام می گستراند.

چاه کن اول خودش ته چاه است. این نظام بر جزا استوار است. نه یک ذره خیر بی جزا می ماند نه یک ذره شر.

تا او نخواهد برگی از درخت نمی افتد.

فقط به این ایمان بیاور.

_ملت عشق_
_الیف شافاک_

diary...

بیشتر از همه برای speaking نگرانم :/

Writing و Reading رو میشه یجورایی اوکی کرد

و حتی  Listening رو !

اما این speaking بدجوری تو دلمو خالی میکنه :/

از طرفی با اون بلایی هم که سر کاف اوردم و برنامه هاشو ریختم بهم ، اگه نشه، خیلی برام بد میشه !

اینم شده مزید بر علت :/

احساس میکنم همه جا اشنا داره یا همون که قبلا گفتم ،انگاری بهم شنود وصل کرده 

اخه لامصب از همه چی خبر داره :|

 

diary...

تازگیا یه سریال دیدم...اونم چون دیدم امتیازش بالاست و اینکه رکورد GOT رو زده و مهمتر از همه جود لاو نقش اصلیشه ، تصمیم گرفتم ببینمش :Dخیلی خوب بود...خیلی :)اولاش یکم خشک بود ! شاید بخاطر اینکه اطلاع چ diary...

 میگه اسفند برو 

ولی من میگم میخوام بعد عید برم :/

راستش خودمم کمی سردرگمم ...

اگه بخوایم واقع بینانه فکر کنیم، نمیرسم تا اسفند جمعشون کنم!

فکر کنم باید بهش بگم...

من خستم...

کی میرسه اون روز وجودم اروم بگیره؟

 

diary...

" مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست!!"

 

هر چی تلاش میکنم ازش فرار کنم،

نتیجش عکس میشه!

هی نمیشه...هی نمیذاره!

 

"خبرت هست که بی روی تو ارامم نیست؟!"

diary...

از بس تو این مدت فال حافظ گرفتم،

داد حافظو دراوردم دیگه :|

ولی خب چیکار کنم...

وقتایی که دلم همچین قیلی ویلی میره

دست به دامن حافظ میشم:)

 

کاش..‌..

 

"یارب این کعبه ی مقصود تماشاگه کیست

که مغیلان طریقش گل و نسرین من است"

diary...

نگرانم ....بری از دست!

مگه تو نمیدونی که قلبم به تو وابستست؟

 

diary...

امروز یه جلسه داریم :|

بازم استرس دارم...

دیگه داره حالم از خودم بهم میخوره!

خستم!

نمیدونم از این این نگرانیا و استرسا بهش بگم یا نه؟

دارم ازش متنفر میشم.

دلم چیپس کچاپ میخواد :|

 

diary...

دنیا خیلی بد شده...و ادم هاش بدتر!حالا این وسط مسطا یه عده هستن که استثنائن ....داریم توی دنیایی از ریا و دروغ زندگی میکنیم !دیگه دستم اومد چطور باهاش رفتار کنم!فکر میکردم شخصیتش خیلی بالاتر از این حر diary...

 

 

چرا بارون نمیآد 

داشتم فکر میکردم 

بالاخره یه روزی هم میرسه که در اینجا رو تخته کنم

و برم...

چه وبلاگایی هم بودن که یهو مردن....

 

بعد نوشت :

"حافظ هم یجایی خسته شده و گفته...
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم..
ما که هیچ.."

diary...

 

شاید یه عده از مهارتی که تو "گول زدن و فریب دادن" دارن،

احساس زرنگی بی حدی بهشون دست بده و کلی به خودشون ببالن:|

ولی وقتی بخوای "خودتو" گول بزنی دیگه اسمش زرنگی نيست! حماقته! دقیقا همون کاریه که احمق ها میکنن!

تا کجا میخوای ادامه بدی؟

تا کی؟

خودت که میدونی تهش چی در انتظارته!

تمومش کن!

یه بار برای همیشه تمومش کن!

احمق نباش:|

 

diary...

 

یه حس خاص :|

یجور لب مرز :|

Stressful

!Test is coming

سه ماه و بیست و دو روز...

 

diary...

  "سحر" گفت مطمئنم تو عمه مهربونی میشی:)بایدم مهربون بود! به چند دلیل:یکیش اینکه آخه مگه من دلم میآد با برادرزادم بد باشم!اصن فکر کردن به بچه ی .... ذوق مرگی داره!فکرشو بکن! اون فنچولی که من مثل عروسک diary...

 

 

حقیقت آیینه‌ای بود که از آسمان به زمین افتاد و

شکست،هرکس تکه‌ای از آن را برداشت خود را در آن دید،

گمان کرد حقیقت نزد اوست

حال آنکه حقیقت نزد همگان پخش بود!

"مولانا"

 

 

diary...

   دو روز کامل استراحت مطلق بودم!کلا سمت درس و کتاب نرفتم!دیروز که...ولی امروز با دختر عمه ها و پسر عمه ها رفتیم دور دور!بعد مدتها رفتم کافی شاپ!با یه صحنه هایی مواجه شدیم وری وری مثبت هجدهیه اکیپ دخت diary...